چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی

▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی


(۱)
[دیکلوفناک]،،،
نام دیگرِ پدرم بود.
که سال‌ها با دردِ پاهایش؛
--دنبال ما می‌دوید!


(۲)
دست از دنیا کشید امّا؛
از ما نه!
پدری که،
دست‌هایش،
قوت قلبمان بود!


(۳)
من بلوطم،
با هیچ باد و بارانی
ریشه‌های ستُرگم؛
--کنده نمی‌شود!


(۴)
جهان
با سوزنی در دست؛
می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد
--دهانم را...


(۵)
همیشه خسته بود؛
با مشکلاتِ بیشمار،
اما،،،
متبسم!


(۶)
آرام وُ،
ایستاده، مُرده‌ام...
***
رسم سروها
اینگونه‌ست!.


(۷)
شیرِ درونم،
به نعره است...
***
تنهائی‌ام،،،
شبیه آهوئی رمیده‌!.


(۸)
دمکراسی‌ی کاذب
دارد با بوق وقاحتش
غوغا می‌کند!
...
ما؛
در گوش‌هامان پنبه چپانده‌ایم!


(۹)
عقربه‌های ساعتم
زیر خروارها جرم و زنگ،
خواب رفته‌اند.
در خانه‌ای که چشم‌های تو طلوع نمی‌کند!.


#زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۱)

صالح سیدیوسفی شاعر شیرازی

خوژه

خانمیرزا اولادقباد

رضا حدادیان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط